سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ یک از نیازهای کوچک خود را حقیرمشمارید ؛ زیرا محبوب ترین مؤمنان نزد خداوند متعال ، کسی است که بیشتر از همه از او درخواست می کند . [امام باقر علیه السلام]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
کویر خشکیده و تنها
  • کل بازدیدها: 6984 بازدید

  • بازدید امروز: 21 بازدید

  • بازدید دیروز: 0 بازدید
  • موضوع انشاء
    حسین ( 87/7/9 ساعت 1:55 ع )

    می خواهم فاحشه بشوم...

    مسلما این موضوع انشاء برای هزارمین بار اگر نه بیشتر تکرار شده ، فقط برای اینکه تغییری ایجاد بشود موضوع را این جوری پای تخته نوشتم " می خواهید در آینده چه کاره بشوید . الگوی شما چه کسی است ؟ " و برایشان توضیح دادم الگو یعنی اینکه چه کسی باعث شده شما تصمیم بگیرید این شغل را انتخاب کنید . انشاء ها هم تقریبا همان هایی هستند که هزار ها بار تکرار شده اند ، با این تفاوت که چند تا شغل جدید به آن ها اضافه شده " مهندس هوا و فضا " ، " پدرم می گوید الان ام وی ام بهترین رشته ی دنیا است و خیلی پول دارد منظورش MBA است " " دوست دارم مهندسی اتم بخوانم ولی پدرم دوست ندارد می گوید اگر آشپزی بخوانم بیشتر به دردم می خورد " و ... .

    ولی اعتراف می کنم از همه تکان دهنده تر این یکی است " می خواهم فاحشه بشوم " شاید اولین باراست که یک دختر بچه ده ساله چنین شغلی را انتخاب کرده .

    " خوب نمی دانم که فاحشه ها چه کار می کنند ... ( معلومه که نمی دانی ) ولی به نظرم شغل خوبی است . خانم همسایه ما فاحشه است .این را مامان گفت . تا پارسال دلم می خواست مثل مادرم پرستار بشوم . پدرم همیشه مخالف است . حتی مامان هم دیگر کار نمی کند .من هم پشیمان شدم . شاید اگر مامان هم مثل خانم همسایه بشود بهتر باشد او همیشه مرتب است . ناخن هایش لاک دارند و همیشه لباس های قشنگ می پوشد . ولی مامان همیشه معمولی است . مامان خانم همسایه را دوست ندارد . بابا هم پیش مامان می گوید خانم خوبی نیست . ولی یک بار که از مدرسه بر می گشتم بابا از خانه آن خانم بیرون آمد . گفت ازش سوال کاری داشته . بابای من ساختمان می سازد . مهندس است . ازش پرسیدم یعنی فاحشه ها هم کارشان شبیه مهندس های ساختمان است ؟ خانم همسایه هنوز دم در بود . فقط کله اش را می دیدم . بابا یکی زد در گوشم ولی جوابم را نداد . من که نفهمیدم چرا کتکم زد . بعد من را فرستاد تو و در را بست .

    ... من برای این دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر می کنم آدم های مهمی هستند . مامان همیشه می گوید که مردها به زن ها احترام نمی گذراند .ولی مرد ها همیشه به خانم همسایه احترام می گذارند مثلا همین بابای من . زن ها هم همیشه با تعجب نگاهش می کنند ، شاید حسودی شان می شود چون مامانم می گوید زنها خیلی به هم حسودی می کنند . خانم همسایه خیلی آدم مهمی است . آدم های زیادی به خانه اش می آیند . همه شان مرد هستند . برای من خیلی عجیب است که یک زن رئیس این همه مرد باشد . بعضی هایشان چند بار می آیند . بعضی وقت ها هم این قدر سرش شلوغ است که جلسه هایش را آخر شب ها تو خانه اش برگزار می کند . همکار هایش اینقدر دوستش دارند که برایش تولد گرفتند . من پشت در بودم که یکی از آنها بهش گفت تولدت مبارک . بابا می خواست من را ببرد پارک ، بهش گفتم امروز تولد خانم همسایه است . گفت می داند . آن روز من تصمیم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هیچ وقت یادش نمی ماند .

    تازه خانم همسایه خیلی پول در می آورد . زود زود ماشین هایش را عوض می کند . فکر کنم چند تا هم راننده داشته باشد که می آیند دنبالش . این ور و آن ور می برند .

    من هنوز با مامان و بابا راجع به این موضوع صحبت نکردم . امیدوارم بابا مثل کار مامان با کار من هم مخالفت نکند "

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • درس عبرت
    حسین ( 87/7/9 ساعت 1:54 ع )

    داستان واقعی جوان دانشجویی که با مادر همکلاسی خود ازدواج کرد

     

    به گزارش  پایگاه اطلاع رسانی پلیس، روزی که دانشگاه قبول شدم فکر می کردم تمام مشکلات زندگی ا م حل شده است و خیلی خوشحال از شهرستان راهی مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم .

    من که با ورود به شهری بزرگ احساس غربت می کردم در همان روز های اول ترم، با یکی از هم کلاسیهایم صمیمی شدم وکم کم دوستی ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم که ای کاش پاهایم قلم می شدند و هیچ وقت به آن جا نمی رفتم!

    پسر جوان در حالی که اشک می ریخت به کارشناس اجتماعی کلانتری میدان جهاد مشهد گفت: « پیام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول که وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجیب و غریب و محبت بی حدو اندازه مادر وی شدم اما فکر نمی کردم در چه تله ای افتاده باشم!

    چون مادر دوستم از نظر سنی جای مادر خودم بود. مدتی گذشت و وابستگی خانواده پیام به من خیلی زیاد شد تا جایی که اگر یک روز به خانه شان نمی رفتم مادرش تماس می گرفت و حالم را می پرسید.

    او بالاخره یک روز با مکر و حیله مرا که پسری 22 ساله هستم را در حلقه هوس های شیطانی گرفتار کرد و گفت : می توانیم با هم از دواج موقت کنیم !با شنیدن این حرف از زنی که مادر دوستم بود ناراحت شدم می خواستم گوشی را قطع کنم که او مرا خام کرد و با وعده و وعید سرم را کلاه گذاشت .

    چند ماه از این ازدواج موقت گذشت و او که با محبت های خودش مرا گول زده بود گفت باید با هم ازدواج دائم کنیم .

    دیگر نمی فهمیدم چکار می کنم و چه بلایی قرار است به سرم بیاید لذا دست زنی که 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتیم و او را با مهریه 1000 سکه طلا به عقددائم خودم درآوردم.

    اما چشمتان روز بد نبیند چون از فردای آن روز مشکلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاری گذاشت . از طرفی مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس می گرفتند و می گفتند دختر یکی از اقوام را می خواهیم به عقد تو در بیاوریم زودتر بیا و شناسنامه ات را هم بیاور.

    الان من و همسرم با هم درگیر هستیم و جالب این جاست که دوستم پیام نیز که حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به این ماجرا و اختلافات ما هیچ گونه حساسیت و عکس العملی نشان نمی دهد .

    شاید باور نکنید من دو سه بار از دست این زن کتک مفصلی خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و می گوید با پدر و مادرت تماس بگیر تا بیایند و عروس شان را ببینند و مهریه ام را نیز با خود بیاورند چون باید مرا طلاق بدهی!

    تازه می فهمم این حیله برای نقد کردن مهریه ای سنگینی است که طوق آن را بگردن نهاده ام.

    امروز به کلانتری آمده ام تا راهنمایی بگیرم ضمن این که از آبرویم خیلی می ترسم و نمی دانم جواب پدر و مادرم که این قدر برایم زحمت کشیده اند و با هزار امید و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توی چشمان شان نگاه کنم.

    در ارتباط با این پرونده نظر علیرضا حمیدی فر، کارشناس ارشد روان شناسی را جویا شدیم وی معتقد است در بروزاین مشکل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهی از مهارت های اجتماعی و بین فردی و تشخیص موقعیت ها، عقده های ناگشوده دوران نوجوانی و عدم گذار موفقیت آمیز از بحران های دوران نوجوانی که پیش نیاز موفقیت در دوران جوانی( همسر گزینی) می باشد و همسر وی نیز به دلایلی مانند جبران شکست ها و ناکامی های قبلی که باعث ترغیب وی به ازدواج شده است نقش دارند .

    وی توصیه کرد افراد و به ویژه جوانان بایستی مولفه های مهارت ابراز وجود که برخی از آنها عبارتست از جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود و رد تقاضا های نامعقول دیگران، برخورد درست و موثر با واقعیت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بیاموزند وآنها را در زندگی به کار بندند تا شاهد این گونه موارد نباشیم!

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • ای عزیزم
    حسین ( 87/7/6 ساعت 11:41 ع )

    بزرگترین ارزویم این است

    کوچکترین ارزوی تو باشم

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • تقدیم به بهترین عزیزم
    حسین ( 87/7/6 ساعت 11:36 ع )



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • تقدیم به بهترین عزیزم
    حسین ( 87/7/6 ساعت 11:35 ع )



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • اشک سوزان
    حسین ( 87/7/6 ساعت 11:33 ع )


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • جای تو خالی
    حسین ( 87/7/6 ساعت 4:16 ع )

    حالا من یه گوشه تنهام با یه عکس یادگاری
    رفتی بی وفا و گفتی که  منو دوسم نداری
    حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن  شیشه
    اخه چی کم شده از تو که می ری واسه همیشه
    عزیزم دنیا کوچیکه تو بگو اخه کجایی
    یاد تو می افتم هر وقت
    هی می گم جای تو خالی
    هی میگم جای تو خالی
    تو شبای پر ستاره
    دل من هواتو داره
    یاد من می مونه نیستی
    بودنت خواب و خیاله
    روی بام خاطراتت من کبوتر شدم اما
    با یه سنگ نفرت تو پریدم از بوم دنیا
    حالا بعد رفتن تو من یه گوشه ای نشستم
    هی می گم کجایی اخر اخه من دل به کی بستم
    دیگه خسته ام از این عشق خیالی
    هی میگم جای تو خالی
    هی میگم جای تو خالی



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • چند تا سخن گهربار از امام علی (ع)
    حسین ( 87/7/2 ساعت 9:49 ع )
    هرکس گفتارش راست باشد بزرگیش افزونی یابد.
    نخستین گام مرحله ی تکامل , خودشناسی است.
    شرافت به خرد و ادب است نه به ثروت و مال.
    هر دشمنی ای به دوستی گراید مگر دشمنی ای که از حسد برخیزد.
    حسد درد بی درمانی است که جز به مرگ حاسد یا محسود , زایل نگردد.
    خود را از پایه ای که داری فروتر آر تا مردم تو را از پایه ات فراتر برند.
    پنهان داشتن سختی ها از جوانمردی است.
    پرده ی غرور را از پیش خود بردارید زیرا این پرده نمی گذارد دیدنیها را ببینید


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • مریم حیدرزاده
    حسین ( 87/7/2 ساعت 9:45 ع )


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • اگه تو از پیشم بری
    حسین ( 87/7/2 ساعت 9:30 ع )

    اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می
    ذارم

    هر چی گل شقایقه رو خک مجنون می ذارم
    اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم
    به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم
    اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم
    غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم
    اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه
    خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه
    اگه بری شکایت تو رو به دریا میکنم
    شقایقای عالم و من بی تو رسوا میکنم
    اگه تو از پیشم بری زندگی خکستریه
    فرداش یکی خبر می ده دلت پیش دیگریه
    اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن
    شکایت چشم تو رو به مررغ عاشق میکنن
    اگه بری پرستوها از زندگیشون سیر میشن
    آهوا توی دام صیادای پیر اسیر می شن
    اگه بری دریا پر از اشک و نیاز ماهیاس
    شبای شهرمون مثه چشمای عاشقت سیاس
    اگه بری یه شب تو خواب دریا رو آتیش می زنم
    نردبون آسمون و با هر چی نوره می شکنم
    اگه بری پروانه ها شمعا رو خاموشن میکنن
    قنریای قفسی دل و فراموش میکنن
    اگه بری پلک گلا از غم عشق تو تره
    یکی مثه من دلش از چشمای تو بی خبره
    اگه تو از پیشم بری پنجرمون بسته میشه
    یه دل با صد تا آرزو از زندگی خسته میشه
    اگه بری مجنون دیگه از من و تو نمیگذره
    نرو بذار ببینمت باز از کنار پنجره
    اگه بری من می مونم با بازی های سرنوشت
    که من رو تو دوزخ گذاشت ترو فرستاد به بهشت
    اگه بری به آسمون شب شکایت میکنم
    یه شب می شینم با خدا تا صبح خلوت میکنم




  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
    <      1   2   3      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوست داشتن زیباست
    گفتارها
    ATASH
    بدون شرح
    کدوم حیاط
    خودتون قضاوت کنید
    الحق که باید به چنین نویسنده ای تبریک گفت
    بدون شرح
    بدون شرح
    عشق من
    موضوع انشاء
    درس عبرت
    ای عزیزم
    تقدیم به بهترین عزیزم
    تقدیم به بهترین عزیزم
    [همه عناوین(21)]

    =============================================================